شیمی تجزیه

شیمی تجزیه به عنوان یک بخش کاربردی در علوم مختلف است هدف از این وبلاگ ارائه روشهای تجزیه ای پرکاربرد است. https://www.instagram.com/_u/ShimiGeram

شیمی تجزیه

شیمی تجزیه به عنوان یک بخش کاربردی در علوم مختلف است هدف از این وبلاگ ارائه روشهای تجزیه ای پرکاربرد است. https://www.instagram.com/_u/ShimiGeram

تهیه پلی استیرن یا یونولیت

سلام

پلاستوفوم که براتون آشنا نیست حق هم دارید چون همه جا بهش یونولیت می گویند. امروزه به علت سبک بودن و عایق بودنش به وفور در ساختمان سازی استفاده می شود. اگه هنوز شکلش به خاطر مبارکتون نیومده نگران نباشید اینم شکلش:


کجا بودیم؟

بله ماده اولیه یونولیت استایرن است و در پتروشیمی بدست می‌آید. پلی استایرن یا حرف اختصاری EPS ماده اولیه می باشد.

برای درست کردن  فوم و یونولیت می توانید ویدئو زیر را مشاهده کنید:


درست کردن فوم و یونولیت


و برای  تهیه پلی استیرن یا یونولیت هم میتوانید اینجا را کلیک کنید.


در ضمن با حل کردن یونولیت در بنزین ، نفت یا هر حلال فرار ناقطبی یک چسب فوق العاده قوی می توانید بسازید. (کافیست امتحان کنید.) مقداری استون روی یونولیت بریزید مانند ناپدید شدن یخ می ماند در آب!!!!

بد نیست واکنش یونولیت و فرمالدهید را هم امتحان کنید.


و یک موضوع دیگر آیا واقعا

یا علی

شعر را تجزیه می کردم در دفتر شیمی

سلام

داشتم پاورپوینت های شیمی عمومی رو آپلود میکردم بزارم اما مطابق اصل عدم قطعیت هایزنبرگ! سرعت اینترنت اینجا پایینه. 

این شد که گفتم این تجزیه شعر در زنگ انشاء را بزارم برای خالی نبودن عریضه!

راستی این تجزیه چی داره که اینقدر خواهان داره!

 

تا یادم نرفته بگم ترم جدید شیمیستا از 

16

شهریور آغازیدن می کند. لطفا قبل از آن ازییلاق تعطیلات کوچ کنید به قشلاق مطالعات


شعر را تجزیه می کردم در دفتر شیمی

علیرضا قزوه

بعد رفتم به سراغ چمدان های قدیمی
عکس های من و دلتنگی یاران صمیمی

روزهایی همه محبوس در انباری خانه
خاطراتی همه زندانی در دفتر سیمی

رفته بودم به چهل سالگی غربت بابا
با همان سوز که می گفت: خدایا تو کریمی

مشهد و عکس پدر، ضامن آهو و دل من
گریه هم پاک نکرد از دل من گرد یتیمی

تازه همسایه ی باران و خیابان شده بودیم
کاشی چاردهم، رو به روی کوی نسیمی

عشق را تجربه می کردم در ساعت انشاء
شعر را تجزیه می کردم در دفتر شیمی

نام هایی که نه در خاطره ماندند و نه در دل
ساعت جبر شد و غُرغُر استاد عظیمی

اردوی رامسر و گم شدنم در شب مجنون
رقص موسای عرب، خنده ی مسعود کریمی

این یکی هست ولی از همه ی شهر بریده
آن یکی را سرطان کشت، سلامی...نه، سلیمی

این یکی عشق هدایت داشت با عشق فرانسه
آن یکی قصّه نویسی شد در حدّ حکیمی

آن یکی پنجره ای واکرد از غربت فکّه
این یکی ماند، گرفتندش در خانه ی تیمی

این یکی باز منم شاعر دلتنگی یاران
این یکی باز منم در چمدان های قدیمی


اینم شاعرش!