ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
چهل سالگی نه یک روز بیش و نه یک روز کم
چهل ساله شدم درست امروز، هنوزم سقف آرزوهایم نامحدودند و تقریبا هیچ حس ملموسی نسبت به دیروز در وجودم نمی بینم جز اندکی تفکر، محمد (ص) در چهل سالگی مبعوث شد. ناصر خسرو در چهل سالگی سفر آغاز کرد و مولوی شعر را ولی من هنوز تصمیمی نگرفته ام!
راستش اصلا نه احساس کمال می کنم نه پختگی. اما باورش هم برایم کمی تا قسمتی سخت است که چهل ساله شده ام. نمیدانم کی و کجا دو اصل در زندگی ام رشد کرده که سعی همیشگی ام پایبند بودن به آنها بوده و هست. یکی اش الخیر ما فی الوقع است و دیگری اش سعی در پایمال نکردن حق دیگری است. هر چند بعضی وقتها عصبانیم کرده و یا حتی غرورم را خدشه دار کرده اما تا آنجا که به یاد دارم و تا این لحظه از زندگی از سعی من بر اجرای آنها اندکی نکاسته است.
جمله مادربزرگ مادرم رو بعضی وقتها به یاد می آورم که وقتی بهش میگفتم "بی بی جان: ماه رمضونم تموم شد." با همان لحن سادهاش میگفت: "ای بی بی جان ، این رمضون نیست که تموم شد این عمر ماهاست که داره تموم میشه" شاید هم عمر ما نیست که میگذرد این ما ایم که رهگذریم. معتقدم که ناشناخته های فراوانی در فراسوی ماست که یک نمونه اش که به سادگی از کنارش رد میشویم همین آب است. شاید خیلی باورش سخت باشد اما هر روز به این یقین نزدیکتر میشوم که آب روح دارد! میفهمد و عکس العمل نشان میدهد. این مولکول کوچک اما شگفت انگیز. شاید بیشتر از چهارصد صفحه از او را در مجموعه ای کوچک گردآورده باشم ولی بازهم برای نتیجه گیری به آن اندازه کافی نیست.
شیمی مرا شاد میکند هیجان می دهد بعضی وقتا کتابهایش را دوباره سه باره و چند باره میخوانم و عجیب اینکه هر بار مطلب تازه ای لابلای جملاتش میبینم!
امیدوارم در دهه ی جدید زندگی ام همچنان رویا پرداز بمانم اما در واقعیتها پرواز کنم.