ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
یک آشنا نوشته است:
درد دل!
هم اینجا بود هم جای دگر
در دو جا بودن خودش حرفی دگر...
دالتونی بودن برایش ارزش است
برای دالتونی بودن در تلاش
کاهش و اکسایشش خاص خودش...
پشت این شیطانی اش دردیست خب!
خنده بر آن دردها حرفی دگر...
باوری می خواهد،..ترس از اتفاق!!!
شایدم آنقدر از دست داده که
با جسارت، یا که شاید با حماقت...در پیش رو!!!
جنس خود را با تو همگن میکند
با شرایط سیقل خود میکند
دوست دارد بشنود"پیغام" را!
برخلاف رفتار کودکش در دلش دنیاییست دگر...
وقتی شاگردی تلاش استاد را برای دانشجویانش میبیند،وقتی در شخصیت خود بعد از رسیدن به شناخت اصلاحات انجام میدهد،برخلاف!طعنه ها انرژی اش میدهند
وقتی استاد خیلی خوبی دارد،انگار زمستان"بهار""است و دنیا را به او داده اند. به قلیان میافتد و علاقه به علم در او فوران میکند...حتی اگر "بی سواد" باشد، یادگیری برایش ارزش میشود...آنوقت است که دیگر همه جا بهار است . همه چیز شکوفه، حتی مواد بدبو...
شاید ندانسته استاد را همه طرفه در فشار میگذارد...
شاید در دل این را نخواهد...